چرا ازدواج کنیم؟ ۵ راهکار سادگورو برای داشتن ازدواج موفق
چگونه ازدواج موفقی داشته باشیم؟ ساز و کار ازدواج چگونه است؟ آیا ازدواج کردن ضروری است؟
سادگورو توضیح میدهد که ازدواج نباید یک عرف اجتماعی باشد، بلکه باید یک انتخاب شخصی با توجه به نیازهای هر فردی باشد. او همچنین درباره زندگی مشترک بدون ازدواج، طلاق و اینکه چگونه یک مراسم ازدواج باید برگزار شود صحبت میکند.
ازدواج چیست؟
سادگورو: بیایید بفهمیم که چرا ازدواج وجود دارد. به عنوان یک انسان، چه مرد باشید یا زن، یک سری نیازهای خاصی دارید. زمانی که هشت ساله بودید، اگه من از شما درباره ازدواج میپرسیدم؛ سوال من برای شما بی معنی بود. اگه زمانی که چهارده ساله بودید این سوال را میپرسیدم، احتمالاً کمی خجالت میکشیدید چون خودتان در آن سن داشتید دربارهاش فکر میکردید. به آن فکر میکردید چون در آن زمان بدن شما شروع به رشد کردن به شکل خاصی کردهاست و هورمونها شروع به تأثیر گذاشتن روی ذهن شما کردهاند. اگه زمانی که هجده ساله هستید این سوال را از شما بپرسم، جواب شما یک «بله» یا «خیر، الان نه» یا «هرگز» خواهد بود. که این بستگی به آن دارد که از سن چهارده تا هجده سالگی چه اتفاقاتی برای شما افتاده باشد.
ممکنه که در حال حاضر در برخی از نقاط جهان کلمهی ازدواج یک هاله بسیار منفیای در اطراف خودش گرفته باشد، چون مفهومی به نام آزادی جوانان بوجود آمده است. جوانان در برخی از جوامع ازدواج را چیز بدی میدانند. وقتی جوان هستید مخالف ازدواج هستید، چون بدن جسمانی شما در حالت خاصی است. ازدواج مثل یک بند یا زنجیر بنظر میرسد. شما میخواهید به شکل خاصی کارهایی انجام بدید. ولی کم کم وقتی بدن شما ضعیف میشود، دوباره شما میگویید که کاشکی فردی متعهد در کنارتان بود.
من نمیگویم ازدواج اشتباه است. مسئله اینجاست که آیا شما آن را میخواهید؟ هر کسی باید خودش راجع به این تصمیم بگیرد. نه اینکه عرف جامعه آن را برایش تعیین کند
این حس جوانی است؛ «وقتی قوی هستم به کسی نیاز ندارم، وقتی ضعیف میشوم میخواهم که کسی در کنارم باشد». من فکر میکنم که زندگی مشترک زمانی باید بوجود بیاید که انسان در اوج سلامتی قرار گرفته باشد. وقتی از پا بیفتید با بیدقتی و از سر ناچاری شریک زندگیتان را انتخاب میکنید. وقتی سالم هستید و وقتی در اوج زندگی خودتان هستید، زمانی است که شما باید یک شراکتی را شروع کنید که شما را در فراز و نشیبهای زندگی همراهی کند.
بعنوان یک انسان شما نیازهای جسمانی، عاطفی، روانی، اجتماعی و اقتصادی دارید. افراد نمیخواهند که آگاهانه درباره این چیزها فکر کنند چون فکر میکنند که اگه این کار را کنند ازدواجشان زشت میشود. اما این نیازها و ملاحظات در ازدواج وجود دارند.
برای خانمها امروزه جهان تا حدودی تغییر کرده است. خانمها دیگر لازم نیست که برای دلایل اجتماعی و اقتصادی ازدواج کنند. زن حق انتخاب دارد. زن میتواند از پس مشکلات اجتماعی و اقتصادی خودش برآید. ولی صد سال پیش این گونه نبود. الان کمی آزادی وجود دارد. حداقل دو دلیل برای ازدواج کردن شما حذف شده است. شما باید سه دلیل دیگر را در نظر بگیرید.
آیا از نظر روانی شما به یک همدم در زندگیتان نیاز دارید؟ آیا شما به یک همراه عاطفی نیاز دارید؟ و نیازهای جسمانی شما چقدر قوی هستند؟ شما باید به عنوان یک فرد جدا به آن نگاه کنید. این یک عرف اجتماعی نیست که یک نفر ازدواج کند یا هیچکس ازدواج نکند. این به آن شکل کار نمیکند. به عنوان یک شخص، نیازهای شما چقدر قوی هستند؟ آیا اینها فقط نوعی نیازهای گذرا هستند که شما میتوانید از آنها بگذرید؟ اگه این طور است، ازدواج نکنید چون این نیازها ارزش گیر افتادن ندارند. اگه با این شرایط ازدواج کنید، این فقط دو نفر نیستند که باید با پیامدهای این رو به رو شوند؛ بلکه یک خانواده است. من نمیگویم که ازدواج اشتباه است. مسئله این است که آیا شما این را میخواهید؟ هر کسی باید خودش راجع به این تصمیم بگیرد. نه اینکه عرف جامعه آن را برایش تعیین کند.
ازدواج کردن هیچ اشکالی ندارد. ولی اگه بدون اینکه به ازدواج نیاز داشته باشید ازدواج کنید، این یک جرم است. چون شما برای خودتان و حداقل برای یک فرد دیگری بدبختی به بار میارید.یک فردی از گوتاما بودا پرسید که «آیا من باید یک همراه داشته باشم؟» گوتاما بودا به او گفت:«تنها قدم زدن بهتر از قدم زدن با یک احمق است». من اینقدر خشن نیستم. من میگویم اگه شما یک احمق مشابهی پیدا کنید، آن موقع یک چیزهایی درست خواهد شد. اما باید این کار را با توجه به نیازهاتون انجام بدید، نه با توجه به این که جامعه چه میگوید، نه به این خاطر که همه دارند ازدواج میکنند.
کدام بهتر است، ازدواج یا زندگی مشترک بدون ازدواج؟
من میگویم که بیست و پنج تا سی در صد از افراد نیاز به ازدواج کردن ندارند. چون ازدواج برای آنها یک علاقهمندی گذراست. برای سی تا چهل درصد از بقیه افراد، شاید کمی بیشتر طول بکشد تا به این نتیجه برسند. برای ده یا دوازده سال حس خوبی دارند و بعد از آن ازدواج خسته کننده میشود. ولی افرادی هستند که برای آنها این نیاز خیلی قوی است. حدود بیست و پنج تا سی درصد مردم به زندگی مشترک برای مدت بسیار طولانیتری نیاز دارند. این افراد حتماً نیاز دارند که وارد چنین توافقاتی شوند.
در حال حاضر افراد راهحلهای دیگری پیدا کردهاند. «باشه من ازدواج نمیکنم، فقط بدون ازدواج وارد زندگی مشترک میشوم». اگه شما فقط با یک فرد زندگی کنید، این خودش به هر حال یک ازدواج محسوب میشود. چه این که سند ازدواج داشته باشید یا نداشته باشید. ولی اگه فکر میکنید که هر هفته میتوانید شریک زندگی خودتان را عوض کنید، با این کار آسیبهای سختی به خودتان خواهید رساند. چون همان طور که ذهنتان حافظه دارد، بدنتان هم حافظهی بسیار قویتری دارد. بدن تجربهها را بسیار فراتر از حافظهای که ذهن با خودش حمل میکند، جذب و نگهداری میکند.
اهمیت ازدواج کردن در چیست؟
در فرهنگ هندی به روابط عاطفی جسمانی رونانباندها میگوییم، که به حافظهی جسمانی بدن مربوط میشود. بدن به وسیلهی رابطه عاطفی جسمانی، حس عمیقی از حافظه را بوجود میآورد. با توجه به این حافظه، بدن به اشکال مختلفی واکنش نشان میدهد و پاسخ میدهد. اگه شما میزان زیادی از حافظه را در بدن روی هم انباشته کنید، در بدن آشفتگی بوجود میاد و میزانی از شوربختی به سراغتون میاد.
شما میتوانید این را در افرادی که در زندگیشون و روابط جسمانیشون بی بند و بار هستند به وضوح ببینید. آنها هیچ وقت حس واقعی لذت را حس نمیکنند. لطفاً به دقت به این در اطراف خودتان توجه کنید. آنها هیچوقت نه از ته دل میخندند و نه گریه میکنند. آنها به این دلیل که خاطرات گیج کننده در بدن جسمانی در طول یک عمر تأثیرات زیادی از خودش به جا میگذارد به این شکل شدهاند. زندگی مشترک بدون ازدواج راه حل مناسب برای رفع نیازهای شما نیست.
بهترین چیز وجود ندارد. طوری زندگی کنید که هر کاری را که انجام میدهید، آن را به کاملترین شکل انجام دهید
شما یا باید ازدواج کنید یا فقط فراتر از این نیازها برید. اما این چیزی هست که شما باید به شکل فردی به آن بپردازید تا ببینید نیاز شما چقدر قوی است. اگه میخواهید به شکل واضح و بدون تأثیرات اجتماعی به این مسئله نگاه کنید، همیشه بهترین انتخاب این است که برای مدتی وقتتان را خالی کنید. مثلاً برای یک ماه. وقتی تصمیمی میگیرید باید در وضعیت روشنی باشید. نباید توسط کسی تحت تأثیر قرار بگیرید. فقط مراقبه کنید و خودتان را در وضعیت روشنی قرار دهید. و ببینید که نیازهای شما چقدر قوی هستند.
اگه فهمیدید که ازدواج کردن ضرورتی ندارد، پس همین درست است. وقتی یک تصمیمی میگیرید دیگر برنگردید. اگه یک تصمیمی میگیرید که به این سمت بروید، دیگه به سمت دیگر نگاه نکنید. شما باید یکی از این کارها را انجام دهید. اگه بخواید در میان این دو بمانید، همیشه در وضعیت سردرگمی خواهید ماند. «کدام یک بهترین است؟» هیچ بهترینی وجود ندارد. طوری زندگی کنید که هر کاری را که انجام میدهید، آن کار را به کاملترین شکل ممکن انجام دهید. اگه شما این کیفیت را داشته باشید، هر کاری که انجام بدید خوب است.
اساس ازدواج
پرسش: امروزه خیلی از جوانان نمیخواهند که ازدواج کنند. آنهایی که ازدواج کردهاند دارند طلاق میگیرند. سادگورو اگه میشه کمی این وضعیت رو برای ما روشن کنید.
سادگورو: یکی از جنبههای ازدواج این است که به نیازهای بنیادین و ساده انسانی تقدس داده شود. ازدواج برای آوردن کمی نظم، زیبایی و پایداری است. چون زن و مرد به طور طبیعی باهم ارتباط برقرار میکنند و زندگی جدیدی را بوجود میآورند.
من نمیگم که ازدواج بهترین چیز است، ولی آیا شما جایگزین بهتری دارید؟
طبیعت بچه انسان به این شکل است. بخاطر تواناییهایی که انسان در مقایسه با مخلوقات دیگر در خودش دارد، بچه انسان محتاجترین موجود زنده است و به میزان زیادی به حمایت نیاز دارد. اگه یک توله سگ رو در خیابان رها کنید، اگه فقط غذا بخوره به یک سگ خوب و بزرگ تبدیل خواهد شد. ولی انسان این گونه نیست. آنها نه تنها به حمایت فیزیکی نیاز دارند، بلکه به انواع حمایتهای دیگری هم نیاز دارند. و مهمتر از آن به یک شرایط پایدار نیاز دارند. وقتی شما سه چهار ساله بودید، شما صد درصد وقف ازدواج بودید؛ ازدواج والدینتان. وقتی چهل و پنچ و پنجاه سالهتون میشود، بازهم شما صد در صد وقف ازدواج هستید. بین سنین هجده تا سی و پنج سالگی شما کل اساس ماجرا را زیر سوال میبرید.
اگه زمانی که بدن فیزیکی شما قدرت بیشتری دارد در برابر آن تسلیم بشید، شما تمام رسمها را زیر سوال خواهید برد. این آزادی فوران هورمونی است. بخاطر این که هوش شما توسط هورمونها دزدیده شده، شما اساس هر چیزی را زیر سوال میبرید. من نمیگویم که ازدواج بهترین چیز است. ولی آیا شماجایگزین بهتری دارید؟ ما جایگزین بهتری پیدا نکردهایم، چون برای کودک، شرایط پایدار واجب است.
ازدواج مربوط به هشیارانه انتخاب کردن است
ازدواج کردن و بچهدار شدن برای همه اجباری و ضروری نیست. اگه نسل انسان در حال منقرض شدن بود ما به همه پیشنهاد میکردیم که ازدواج کنند. ولی جمعیت انسانها به سرعت دارد افزایش میابد. اگه شما تولید مثل نکنید به انسانیت خدمت بزرگی خواهید کرد.
ولی اگه ازدواج کردید و از آن مهمتر بچهدار شدید، باید بدانید که این کار یک پروژه حداقل بیست سالهست. و موقعای به این شکل هست خوب عمل کنند. اگه خوب عمل نکنند، این پروژهای برای تمام طول عمر است. اگه میخواید وارد چنین پروژههایی بشید، باید تعهد داشته باشید که حداقل برای بیست سال شرایط پایداری به وجود بیاورید. در غیر این صورت نباید وارد چنین پروژههایی شوید. همان وسط کار رهایش کنید و به راه خودتون ادامه بدید.
و نباید که همزمان در یک نفس درباره ازدواج و طلاق صحبت کرد که انگار این دو باهم میآیند. هیچکس در هند تا این اواخر درباره طلاق گرفتن فکر نمیکرد. اگه اتفاق خیلی بدی بین این دو نفر رخ داده باشد، و هیچ راهی برای درست کردن آن وجود نداشته باشد و این دو مجبور باشند که از هم جدا شوند؛ این خیلی مایه تأسف است ولی در این شرایط طلاق اتفاق میافتد. ولی شما نباید این را در زمان ازدواج کردنتان برنامهریزی کنید.
چگونه ازدواج خوبی داشته باشیم؟
پرسش: چطور میتوانم فرد خوبی را برای ازدواج و به عنوان همدم انتخاب کنم؟
سادگورو: سعی در پیدا کردن کاملترین فرد به عنوان شریک زندگی به دنبال غیر ممکن رفتن است. یکی از دلایل این که چرا ازدواج بهم میخورد این است که شما مجبور هستید که چیزهای زیادی را در رابطه به اشتراک بگذارید. مشکل نه مربوط به ازدواج است و نه مربوط به مرد و زن یا زن و شوهر. در هر شرایطی که مجبور بشید خیلی از چیزها را با دیگران به اشتراک بگذارید، با همین مشکلات رو به رو خواهید شد.
در ازدواج یا رابطهای که در آن در کنار هم زندگی کنید، شما معمولاً باید یک فضا و همه چیز را با هم شریک بشید. در نتیجه شما هر روز به اشکال مختلفی همدیگر را ناراحت و اذیت میکنید و در کار هم دخالت میکنید. در روابط دیگر اگه فردی پایش را از حد خودش درازتر کند، شما میتونید فاصلهتون رو بیشتر کنید. ولی در این شرایط شما هیچ انتخابی ندارید. هر چه اتصال بیشتر باشد، اصطکاک هم بیشتر میشود.
«به دنبال مرد یا زن ایدهآلتان نگردید، چون وجود ندارند».
زوجهای زیادی وجود دارند که به خوبی در کنار هم زندگی میکنند و بسیار عاشق هم هستند و برای یکدیگر همدمهای بسیار خوبی هستند. به طور همزمان این رابطه میتونه زشتترین شکل را به خودش بگیرد. یک عامل دخیل، این است که به طور کلی هیچکس از چیزهای زشتی که پشت درهای بسته اتفاق میافتد با خبر نمیشود. اگه یکی تو خیابان شما را اذیت کند، شما طور دیگری واکنش نشان میدهید چون همه دارند نگاه میکنند. ولی در این رابطه هیچکس نگاه نمیکند، پس هر اتفاقی ممکن است رخ دهد. نکته دیگری که باید به یاد داشته باشید این است که شما برای صدقه دادن به فردی با او ازدواج نمیکنید. شما ازدواج میکنید چون نیازهایی دارید. اگه طرف مقابل بخواهد که این نیازها را برای شما برآورده کند و شما با خوشحالی زندگی کنید، آن موقع ناسازگاریهای زیادی بوجود نخواهد آمد. به دنبال مرد یا زن ایدهآلتان نگردید، چون وجود ندارد. اگه شما متوجه شوید که این بخاطر نیازهای شما است که شما به دنبال یک همدم میگردید، اگه فردی را پیدا کنید که معقولانه برای شما مناسب باشد، اگه شما بپذیرید، احترام بگذارید، عاشق باشید، شریک شوید، به یکدیگر اهمیت بدهید و نسبت به هم مسئولیت داشته باشید، این رابطه میتواند یک رابطهی زیبا باشد.
آیین ازدواج مقدس - Bhuta Shuddhi Vivaha
پرسش: شما اخیراً فرآیند ویواها را معرفی کردید. و من فقط میخواستم بدانم که چطور این فرآیند باعث ارتقاء زندگی زوج و افرادی که در این فرآیند مشارکت میکنند میشود؟ چه تجربهای را دریافت میکنند و چگونه این تجربه را به نفع خودشان استفاده میکنند؟
سادگورو: به دلیل این که من به کارایی در فعالیتهای انسان باور دارم؛ وقتی فردی میگوید که میخواهد بین خودش و فرد دیگری پیوند ایجاد کند، من فکر میکنم که باید این کار را با کارایی بیشتری انجام دهیم. مردم بین خودشان پیوند ایجاد میکنند و این پیوند پابرجا باقی نمیماند. اگه شما قصد پیوند ایجاد کردن را ندارید، این به خودتان ربط دارد. ولی اگه قصد ایجاد پیوند دارید، بهتر است که یادبگیرید که به درستی بین خودتان پیوند ایجاد کنید. ویواها فقط همین است، یک راه کارآمدتر برای ایجاد پیوند.
در مبلمان سازی، تکههای چوب به یک دیگر میپیوندند. یک چیزی در این بین به نام پیچ وجود دارد که به وسیله آن میتوانید دو تکه چوب را به خوبی به یکدیگر وصل کنید. خوبی بستن پیچ در این است که شما میتوانید بعداً آن را باز کنید. ولی میخ را نمیتوانید در بیاورید، اگه بخواهید که میخ را دربیاورید معمولا باید آن تکه از چوب را بشکنید.
«پس شما ممکن هست که بگویید که «من از این گذرکردهام» ولی یک سری سوراخهای خالی به جا مانده است که ممکن است هر از گاهی شما را آزار دهند.»
من خیلی شگفت زدهشدم وقتی میدیدم که بعضی از خونهها با میخ ساخته میشوند. تمام اجزای خانه فقط با میخ در کنار هم قرار میگیرند. اگه به جای هزارتا میخ از پیچ استفاده میکردید، شاید با پنجاه تا پیچ میتوانستید همین کار را انجام بدید. تنها تفاوت این بود که کمی مهندسی در این کار به کار میرفت.
در هند اگه یک نجار سنتی از میخ به این شکل استفاده کند، کارش را از دست خواهد داد. به طور سنتی در نجاری هندی، نجارها همیشه از باتونهای چوبی به شکل خاصی استفاده میکنند. اینها برای همیشه متصل به هم نمیمانند ولی اتصال آنها خوب است. ولی این همیشگی نیست، اگه بخواهید میتوانید آنها را بیرون بکشید. ولی انجام این کار میزان زیادی از مهارت و زحمت لازم دارد. در شرق افراد به این مهارت رسیدهاند. همۀ پیوندها باید اینگونه باشند. بهم وصل کردن باید سریع و درست باشد. ولی اگه به دلایل متفرقه مجبور شدید که این اتصالات رو از هم باز کنید، با میزان مشخصی از تلاش ما باید بتوانیم که آن را باز کنیم. در غیر این صورت این به این معنی خواهد بود که ما هیچ اهمیتی به موادی که استفاده میکنیم نمیدهیم.
این برای انسانها هم به همین شکل است. وقتی ما کسی را پیوند میدهیم، باید طوری این پیوند را ایجاد کنیم که همیشگی باشد. ولی برای یک دلیل متفرقه، مثلاً یکی از دو نفر جانش را از دست بدهد، فرد دیگر نباید سریع دنبال او برود. اگه خیلی سریع پیوند را ایجاد کنید، این اتفاق خواهد افتاد.
در گذشته، افراد زیادی چنین میلی را نشان میدادند: «اگه همسر من بمیره، من هم میخواهم که بمیرم». آن روزها گذشتهاند. الان اگه شما به اندازهای از کاری که آنها دوست ندارند را انجام بدید، آنها خواهند رفت. در جهانی به این شکل، شما نباید خیلی سریع پیوند ایجاد کنید. این باید به اندازهای سریع باشد که اگه فردا صبح سر خمیر دندان بحث بالا گرفت، پیوند سر جای خودش باقی بماند. ولی اگه اتفاق متفرقهای رخ بدهد، شما باید بتوانید که با کمی تلاش پیوند را باز کنید. اما اگر پیوندی که در چیزی ایجاد کردهاید به درستی انجام نشده باشد، بازکردن آن پیوند هزینه زیادی برای شما خواهد داشت. هر چیزی که باشه، چه فیزیکی باشه، چه مادی باشه یا انسانی؛ هزینه زیادی برای باز شدن پیوند از شما خواهد گرفت.
اگه شما بخواهید که اتصالات این مبل را از هم باز کنید، چندتا سوراخ درون آن باقی خواهد ماند که ترمیم کردن آنها آسان نیست. زحمت زیادی میخواهد که بتوانید آن سوراخها را پر کنید. برای انسانها نیز چنین چیزی اتفاق میافتد. من میدانم که امروزه شعار این است که میگویند «ازش عبور کردم». گذر کردن به این معنی نیست که «من آزاد شدهام و پیشرفت کردهام». گذر کردهام یعنی «من تو چاله بعدی افتادم». پس شاید بگویید که « ازش عبور کردم » ولی یک سری سوراخهایی به جا میمانند که روزی جلوی راه شما را میگیرند.
شاید سعی کنید که این وضعیت را کنترل کنید. شاید عصرها رو با شراب خوردن سپری کنید. صبحها فقط پنج دقیقه قبل از سر کار رفتن از خواب بیدار بشید. ساعاتی که سر کار هستید را با نق نق کردن و غر زدن و مشغول بودن سپری کنید. مردم به این شکل زندگیشان را اداره میکنند. اگه مجبورشان کنید که سه روز بدون اینکه کاری کنند یک جا بنشینند، خواهید دید که آنها بخاطر تمام این سوراخهایی که درونشان باقی مانده است، دیوانه میشوند.
پوشاندنِ روی سوراخها و ترمیم کردن آنها دو چیز کاملاً متفاوت هستند. ترمیم کردن آن آنقدر ساده نیست. این مثل موریانه میماند. اگه مبلهای چوبی را رنگ زده باشید باید هر دفعه بررسی کنید که موریانه در چوب نباشد. چون اگه موریانه باشه و رنگ بزنید، ممکن هست که روزی به آن چوب دست بزنید و ببینید که فقط رنگ باقی مانده. چون موریانهها رنگ را نمیخورند، فقط مواد طبیعی را میخورند. موریانه مثل شما نیست، غذاهایی که در آنها مواد شیمیایی هست را نمیخورند. فقط خیلی دقیق تمام چوب را میخورد. اگه انگشتتان را روی چوب رنگ شده فشار بدید، انگشتتون میره داخل، چون فقط رنگ باقی مانده است.
هدف از ازدواج چیست؟
متصل کردن هر چیزی باید به درستی انجام بشه. اگه این طور نباشه دیگه هدف از متصل شدن چیست؟ ما میتوانیم به شکلی وصلت ایجاد کنیم که اگه یکی مُرد، دیگری هم بمیرد؛ اگه یکی روشندل شد، دیگری هم روشندل شود. نکات مثبت هم وجود دارند. ولی به طور میانگین، تعداد افرادی که مریض میشوند، تعداد افرادی که میمیرند و تعداد افرادی که دیوانه میشوند، بیشتر افرادی است که گاهاً روشندل میشوند. پس ما این ریسک را نمیکنیم.
ویواها یک فرآیند ارگانیک است که در آن دو ارگانیسم به شکلی به هم متصل میشوند که حداقل یک بخشی از آنها میماند که نمیتوان تشخیص داد که کدام برای کدام است. و این خوب است چون آنها حسی از یکی بودن را تجربه میکنند.
با میزان مشخصی از تلاش و یک میزان مشخصی از هزینهای که به زندگی متصل است، میشود این کار را انجام داد. ولی یک هزینهای خواهد داشت. ویواها یک فرآیند ارگانیک است که در آن دو ارگانیسم به شکلی به هم متصل میشوند که حداقل یک بخشی از آنها میماند که نمیتوانند تشخیص دهند که کدام برای کدام است. و این خوب است چون آنها حسی از یکی بودن را تجربه میکنند. ما امیدوار هستیم که آنها از این به عنوان شروعی برای رسیدن به اتحاد و یکی بودنهای بزرگتر استفاده کنند. خب اینکه آنها این کار را بکنند یا نه، مسئلهی دیگری است.
برای آنهایی که این کار را انجام میدهند، این خیلی زیبا خواهد بود. چون اینکه شما دو ارگانیسم را به هم متصل میکنید تا باعث شود که آنها حس یکی بودن پیدا کنند، میتواند برای آنها یک سادانا بسیار خوبی در زندگیشان باشد. این زیبایی خاصی و تأثیر خاصی در زندگی شما دارد.
برای آنهایی هم که این فرآیند را مشاهده میکنند هم ما میتوانیم این کار را به شکل بسیار قویتری نسبت به شکلی که الان این کار را انجام میدهیم، انجام بدیم. ما به این شدت در این کار عمیق نمیشویم. به دلیل درصد طلاق، مرگ و بیماری که در حال اتفاق افتادن است. ما درواقع میتوانیم خیلی قویتر پیوند را ایجاد کنیم که همپوشانی بین دو فرد خیلی بزرگتر باشد. شما همیشه باید واقعیتهای اجتماعی را در نظر داشته باشید. ولی هنوز مهم نیست که چقدر طلاق اتفاق بیفته، مهم نیست چقدر از مردم به این شکل حرف بزنند که «ازدواج یک تاریخ انقضا دارد»؛ وقتی نوعی یکی شدن اتفاق بیفته که فراتر از بدن و فراتر از فقط یک همدم ذهنی بودن باشد، یک انرژی زیبای مشخص در اطراف آن بوجود خواهد آمد.
آنهایی که برای مشاهده میآیند، آمدهاند که کمی از آن شهد و عسلی که بیرون میریزد استفاده کنند. برای مثال برنامۀ Bhava Spandana ، حتی اگه افراد هیچ چیزی را هم تجربه نکرده باشند هنوز هم فواید بسیار زیادی برای آنها فقط با نگاه کردن به شخص دیگری که در وضعیت خاصی قرار گرفته بدست خواهد آمد. فقط به این خاطر که شما فرد دیگری را در یکی بودن دیدهاید. شما نمیدانید که آنها با چه چیزی دارند یکی میشوند، ولی آنها به شکلی، دوباره مرز محدودیتهایشان را ترسیم کردهاند تا حداقل مرز محدودیتهایشان را کمی بزرگتر کنند. وقتی آن فرآیند در حال اتفاق افتادن است، حتی افرادی که مشاهده میکنند هم بینهایت از آن بهره میبرند.
همین چیزهای مشابه در ویواها اتفاق میافتد، ولی در مقیاس کوچکتر. ما میتوانیم مقیاس آن را بزرگتر کنیم، ولی باید با پیامدهای مختلف آن رو به رو شویم. ما آنها را میبینیم چون افراد باید بیست، سی، چهل، پنجاه سال زندگی کنند. در جهان امروز که مردم میکروثانیهها را هم حساب میکنند، پنجاه سال مثل یک زندان است. حتی نمیتوانند درباره آن فکر کنند. خیلی از افراد از ازدواج دوری میکنند و میگویند:«وای، تمام طول زندگیم!». نسل قبلی خیلی راحت میگفتند:«تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند». فکر نمیکنم دیگر هیچ کشیشی جرعت گفتن این جمله را داشته باشد.
با در نظر گرفتن واقعیتهای اجتماعی، ما ویواها را به اندازهی مشخصی درجه بندی کردهایم؛ یک درجه بیشتر از آن چه جامعه انتظار دارد. ولی اگه شما بیشتر از آن را انجام دهید، نتایج آن خوب نخواهد بود.
آیا هماهنگ بودن طالعبینیهای افراد در ازدواج مهم است؟
پرسش: سادگورو من میخواهم که حقیقت را درباره ستاره شناسی بدانم. گفته میشود که این یک علم است. ولی وقتی میگویند که افراد برای ازدواج باید طالع بینیهای مشابهی داشته باشند، یا یک دختر مانگلیک باید اول با یک درخت ازدواج کند و بعد به ازدواج داماد در بیاید. این چیزها برای من کمی عجیب هستند.
سادگورو: وقتی طالعبینیها با یکدیگر هماهنگ میشوند، ستارهها ممکن است که هماهنگ باشند. اما شما چطوری این دوتا احمق رو با هم هماهنگ میکنید؟ این ممکن نیست. هیچکس نمیتواند این دو احمق را باهم هماهنگ کند. فقط زمانی که این دو نسبت به هم مسئولیت قبول کنند، اگه کمی حس مشارکت با یکدیگر پیدا کنند و زندگی خودشان را وقف یکدیگر کنند؛ آن موقع است که اتفاق خوبی رخ خواهد داد. در غیر این صورت، مهم نیست که شما چگونه آنها را باهم هماهنگ کنید، هیچ چیزی خوب پیش نخواهد رفت. بخاطر همین است که برای برخی از افراد، تمام روابط عاشقانه و ازدواجها فقط برای مدت کوتاهی زیبا خواهد بود. بعد از آن این روابط تبدیل به یک اضطراب بزرگ یا ناسازگاری همیشگی میشود. فقط به این دلیل که مردم سعی میکنند که شبیه یکدیگر شوند. هیچ دو انسانی نیستند که شبیه یکدیگر باشند. این به آن شکل کار نمیکند. فقط اگر شما خشنودی فرد دیگر را به خشنودی خودتان مقدم بدانید، آن موقع است که متوجه میشوید که همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
اگه زندگیتون برای این باشه که لذتی که دارید را باهم به اشتراک بگذارید، آن موقع است که همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
اگه زندگیتون برای این باشه که خوشحالی را از دورن فرد دیگری به بیرون بکشید، خواهید دید که بعد از مدتی این زندگی تلخ خواهد شد. اگه زندگیتون برای این باشه که لذتی که دارید را باهم به اشتراک بگذارید، آن موقع است که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. مهم نیست که ستارهها چه چیزی میگویند. ستارهها هرچه میخواهند بگویند. ولی وقتی شما به عنوان انسان به اینجا آمدهاید، شما باید این زندگی را بسازید. انسان تنها موجود روی زمین است که میتواند زندگی خودش را بسازد. این شکل زندگی بسیار ناراحت کننده خواهد بود که شما میخواهید این تواناییتان را کنار بگذارید و به موجودات بیجانی مثل سیارات و ستارهها اجازه بدید که آیندهی کسی که خواهید بود را تعیین کنند. لطفاً کنترل زندگیتان را خودتان در دست بگیرید.
چقدر احمقانه است که یک فرد سومی که او را هم نمیشناسید بیاید و به شما بگوید که آیا شما با همسرتان زندگی خوبی خواهید داشت یا نه. مهم نیست که با چه آدم احمقی ازدواج کنید، فقط مسئولیت این که شما خوب زندگی خواهید کرد را بر عهده بگیرید. چون این تنها راهی است که شما بوسیله آن خوب زندگی خواهید کرد.
نکتههای اصلی برای رسیدن به ازدواج موفق
یک: دو قلب سرشار از عشق بدست بیاورید
اصطلاح انگلیسی «افتادن در عشق» خیلی مهم است. چون شما در عشق برنمیخیزید، در عشق پرواز نمیکنید، در عشق قدم نمیزنید، در عشق نمیایستید. شما در عشق میافتید، چون چیزی درون شما باید برود. این در اصل به این معنی است که شخص دیگری برای شما بسیار مهمتر از خودتان شده است. فقط اگه شما بیش از حد درباره خودتان فکر نکنید، آن موقع شما میتوانید عاشق شوید. وقتی چیزی که شما به عنوان «من» در نظر گرفتهاید بیفتد، یک تجربه عمیقی از عشق میتواند درون شما رخ دهد.
دو: میزان قابل توجهی از فهم متقابل در رابطه اضافه کنید
هرچه رابطهی شما با فردی نزدیکتر باشد، شما باید تلاش بیشتری برای فهمیدن آنها کنید. فقط زمانی که فردی را بهتر بفهمید، او به شما نزدیکتر و برای شما عزیزتر خواهد شد. اگه شما آنها را بهتر بفهمید، آن موقع از نزدیک بودن به آنها لذت خواهید برد. آن موقعای درگیریها بوجود میآیند که شما انتظار دارید که همیشه طرف مقابل شما را بفهمد و با شما مدارا کند؛ درحالی که شما محدودیتها، بالقوهها، نیازها و تواناییهای فرد مقابل را درک نمیکنید.
در هرکسی یک سری جنبههای خوب و یک سری جنبههای بد وجود دارد. اگه شما تمام اینها را در فهم خودتان جمع کنید، آن موقع میتوانید رابطه را به آن شکلی که میخواهید تبدیل کنید. اگه شما اینها را فقط به فهم طرف مقابل بسپارید، آن موقع رابطهای تصادفی میشود. در این شرایط اگه آنها خیلی بزرگوار و بخشنده باشند، اتفاقات برای شما خوب پیش خواهند رفت. اگه این طور نباشند، آن موقع رابطه بهم خواهد خورد. این به آن معنی نیست که فرد مقابل کاملاً از درک کردن عاجز است. با فهمیدنتان شما میتوانید شرایطی را بوجود بیاورید که طرف مقابل بتواند شما را بهتر بفهمد.
سه: کمی روی آن رابطه کار کنید
ازدواج یک چیز مطلق نیست که شما بتوانید یک بار انجام بدهید و آن را فراموش کنید. این یک مشارکت فعال است. دو فرد جدا از یکدیگر، تصمیم گرفتهاند که به خاطر یک هدف مشترک به یکدیگر بپیوندند و یک زندگی را با یکدیگر بسازند و با خوشحالی زندگی کنند و خشنودی خودشان را چند برابر کنند. وقتی دو نفر شروع به پیوند زدن زندگیهایشان به یکدیگر میکنند و یک زندگی از آن دو زندگی میسازند، زیباییِ خاصی بوجود میآید.
در فرهنگ هند، ازدواج هر سال از نو تمدید میشد. فقط برای این که شما به یاد بیاورید که چرا به یکدیگر پیوستهاید. در آن روز ازدواج دوباره تازه میشد. در غیر این صورت شما فکر خواهید کرد که برای همیشه در آن گیر کردهاید. خیر. شما با آگاهی به یکدیگر پیوستهاید. و همچنین شما باید با آگاهی این را کنترل کنید.
چهار: با کمی لذت رابطه را گرمتر کنید
برای این که یک رابطه بسیار زیبا باشد این خیلی مهم است که انسان قبل از اینکه به دیگری نگاه کند، به درون خودش رجوع کند و به طور عمیق به خودش نگاه کند. اگه شما خودتان را تبدیل به یک منبع از لذت کنید و روابط شما برای این باشد که لذت خودتان را به اشتراک بگذارید، شما با هر کسی رابطهی بسیار خوبی خواهید داشت. آیا کسی هست که در جهان با شما مشکلی داشته باشد اگر شما بخواهید که لذتتان را با آن شخص شریک شوید؟ خیر. اگر شما میخواهید که عمقِ زیباییِ بودن با یک انسان دیگر را تجربه کنید، ازدواجتان هرگز نباید برای شما باشد؛ بلکه باید برای فرد مقابل باشد. اگه هر دو شما به این شکل فکر کنید، آن موقع ازدواج شما یک توافق نخواهد بود؛ بلکه یک اتحاد خواهد شد.
پنج: رابطه را به یکدیگر هدیه دهید
اگر ایده شما از ازدواج مجموعهای از انتظارات از فرد مقابل باشد، مثلاً اینکه خوشحالی را از او بدست بیاورید و انتظار داشته باشید که او برای شما یک بهشت بسازد، شما ناامید خواهید شد. میگویند که ازدواجها در بهشت ساخته میشوند. آنها این حرف را میزنند چون اکثر افراد از ازدواج خود یک جهنم ساختهاند. اگر ازدواج شما برای این باشد که چیزی را از درون کسی بیرون بکشید، مهم نیست که چقدر شما آن را مدیریت کنید، زندگیتان دائما با مشکل مواجه خواهد بود. ولی اگه رابطهتون یک هدیه به فرد مقابل باشد، آن موقع همه چیز عالی خواهد بود.