چرا امنیت عاطفی مهم است؟
لازم نیست که متخصص روابط باشید تا روابط سالم، عاشقانه و طولانی مدتی داشته باشید. سادگورو توضیح میدهد که چگونه عواطف و امنیت عاطفی، جنبهی مهمی از سلامتی است. و جامعهی آمریکایی را با جوامعای که بیشتر سنتی هستند مقایسه میکند، که در این جوامع بنظر میرسد که روابط عاشقانه رایجتر هستند.
سادگورو: روزی شوهری به خانهاش آمد که آن روز، روز قبل تولد همسرش بود. به همسرش گفت: «عزیزم، برای تولد چی دوست داری بگیرم؟ ماشین بی ام و، کت پوست سمور، یا کشتی تفریحی»؟ خانم گفت: «من هیچ کدوم از اینا رو نمیخوام؛ من طلاق میخوام». شوهر گفت: «فکر نمیکردم چیز به این گرونیای بخوای».
خیلیها به طلاق به عنوان چیز بدی نگاه نمیکنند. ایدهی آنها از آزادی فقط آنها را در گرفتاریهای عمیقتری فرو میبرد. احتمالاً هیچ جای دیگری در جهان نیست که زنها به اندازه زنان آمریکایی آزادی فیزیکی داشته باشند. اما احتمالاً هیچ جای دیگری در جهان نیست که به اندازه آمریکا زنان عصبی، دلواپس و مضطرب باشند.
ایدهای از آزادی
این آزادی نیست. این فقط ایدهای از آزادی است، که به درستی پیش نمیرود. این قطعاً به این معنی نیست که بگیم باید به آن دوران استبداد برگردیم که زنها مورد استثمار قرار میگرفتند. این فقط به این معنی است که شما باید ایده کاملتری از آزادی بدست بیارید. یک چیزی که کارساز باشه.
یک ایده فقط زمانی با ارزش هست که کار کنه و نتایجی تولید کنه. وقتی این به مردم آسیب میزنه و نصف جمعیت داروی ضد افسردگی مصرف میکنند، پس میشه گفت که این کار نمیکنه. مهم نیست که فکر کنید چقدر تحصیل کرده و باهوش هستید، عواطف هنوز هم یکی از ابعاد قدرتمند شماست. وقتی عواطف برانگیخته میشوند، تبدیل به قویترین چیز در شما میشوند.
افکار شما به آن میزان قوی نیستند. حتی اگه احساسات خوب آنقدر قوی نباشند، احساساتی مثل عصبانیت، ترس و اضطراب قوی هستند. اینها تماماً احساساتی هستند که بد شدهاند.
«مهم نیست که خودتان را چقدر درس خوانده و باهوش بپندارید؛ با این حال عواطف یک بعد قدرتمند از کسی است که شما هستید.»
اگه شما احساسات نداشته باشید، میتونید چیزی که من الان دارم میگم رو نادیده بگیرید. ولی اگه احساسات بخش مهمی از زندگی شما باشه و آن را نادیده بگیرید، فقط زجر خواهید کشید. اگه شما جایی کار کنید، شغلی داشته باشید، یا با مردی ثروتمند ازدواج کنید؛ شما به طریقی راهی برای تامین کردن زندگی فیزیکیتان پیدا کردهاید.
ولی حتی اگه زندگی فیزیکیتان به خوبی برقرار باشه، مثلاً خوب بهتون غذا بدن و خوب ازتون نگه داری کنند یا مثلاً ماشین بی ام و، کت پوست سمور و کشتی تفریحی داشته باشید؛ اگه عواطف شما زیر پا گذاشته شده باشه، شما نمیتونید در این وضعیت بمونید. نه تنها مهم هست که جامعه در راستای امنیت مالی تلاش کنه، بلکه جامعه باید در راستای تامین کردن امنیت عاطفی هم تلاش کنه.
این چیزیست که اکنون در ایالات متحده وجود ندارد. نه تنها برای زنان، بلکه برای مردان هم نیست. این تنها دلیل این است که چرا آمریکا از نظر اقتصادی داره پس رفت میکنه. دلیل آن این است که امنیت عاطفی وجود نداره.
اهمیت وجود امنیت مادی و عاطفی در یک خانواده در چه چیزهایی است؟
در حال حاضر جامعهای که در دانشگاههای ایالات متحده بهترین عملکرد رو داره، جامعهی هندیهاست. بعد از آن جامعهی یهودیان است. چرا این طور است؟ فقط به این دلیل است که آنها امنیت عاطفی دارند. تا زمانی که بیست و پنج ساله بشن و دانشگاهشون تموم بشه، همه چیز برای آنها تامین میشه. نیازی ندارند که برای بدست آوردن چیزی بجنگند. والدین نسبت به فرزندانشان تعهد دارند، و فرزندان هم به طور متقابل در برابر آنها تعهد دارند. آنها مجبور نیستند که جنبههای دیگر زندگی رو کنترل کنند.
ولی این برای دیگر بچههای آمریکایی به این گونه نیست. تا زمانی که دانشگاهشون تموم بشه سهتا دوست پسر یا شیشتا دوست دختر داشتهاند. با تمام آشفتگیهای احساسی، حسادتها، مشکلات و درگیریهایش. قبل از این که روی پای خودشون بایستند، با مسائل زیاد و متفاوتی از زندگی مواجه شدهاند که این آنها را ناتوان میکند.
چیزی که در دانشگاه اتفاق میوفته لازم نیست که همه چی رو تعیین کنه، ولی این نشان میده که آنها عملکرد خوبی ندارند. که مهمترین دلیل برای آن آشفتگیهای احساسیای است که از سنین دوازده یا سیزده سالگی با آنها رو به رو میشوند، وقتی که به اندازه کافی بزرگ نیستند که درگیر آن مسائل شوند. که نتیجه آن این میشه که هیچکس امنیت عاطفی ندارد. امروز یکی ادعا میکنه که عاشق شماست، و فردا میره با یکی دیگه. این ترس که هم در مردها هست و هم در زنها، به آنها اجازه نمیده که روی کاری که انجام میدهند تمرکز کنند.
چرا امنیت عاطفی مهم است؟
امنیت عاطفی یک جنبه فوقالعاده مهم برای هر انسانی و هر جامعهای برای پرورش یافتن است. متأسفانه بخاطر مفهوم آزادی، ما میزان زیادی از امنیت عاطفی را از دست دادهایم. به این شکل ما افراد زیادی رو به شکلهای مختلف ناتوان میکنیم.
ممکنه درصدی از افراد جامعه باشند که به اندازهای قوی باشند که بتوانند به هر حال به راه خودشون ادامه بدند و کارهایی را انجام بدند، ولی اکثریت ضعیف میشوند. همیشه نگران این هستند که اگه کاری رو اشتباه انجام بدند چه اتفاقی رخ خواهد داد. فرض کنید که قرار گذاشته بودید که آخر هفته به تعطیلات برید، ولی به خاطر اینکه کار داشتید نتونستید این کار رو انجام بدید؛ بخاطر همین صبح روز اول هفته برگه طلاق براتون فرستاده میشه.
«... چون هیچ مرد و هیچ زنی وقتی احساساتش مختل باشه، نمیتونه واقعاً بازدهی داشته باشه»
این شاید در هر خونهای درست نباشه، ولی داره در مقیاس بزرگ اتفاق میوفته. این در آمریکا دیگه یک مشکل فردی نیست، بلکه یک مشکل اجتماعیست. این مشکلات در هر جامعهای برای چند نفری وجود داره؛ ولی وقتی تبدیل به یک مشکل اجتماعی بزرگ میشه، و وقتی خیلی از افراد با مشکلات مشابه رو به رو میشوند، ما باید ببینیم که چگونه میشه زندگی عاطفی آنها رو قویتر کرد. بدون این کار مردم نمیتوانند زندگی سازندهای داشته باشند.
چگونه امنیت عاطفی بوجود بیاوریم؟
زوجهای زیادی به برنامههای ما میان. اگه زن یا شوهر کمی احساس دلواپسی کنند، اولین اتفاقی که میوفته این هست که نمیخوان همسرشون مراقبه کنه. «با چشمان بسته چیکار میکنی؟». این واقعاً مسخرهست. شما فرار نمیکنید که، شما فقط چشمهاتون رو میبندید. ولی این خطرناک محسوب میشه که به محض بستن چشمهاتون
هر جایی میتونید برید.
این خیلی مهمه که فرهنگ تعهد داشتن برگردانده بشه. افرادی که ایالات متحده رو از هیچ ساختند، زندگی پایداری داشتند. بدون این آنها نمیتوانستند که آمریکا رو تبدیل به چنین کشور بزرگی کنند.
چون هیچ مرد یا زنی نمیتونه زمانی که احساساتش آشفتهست با بازدهی بالا کار کنه. یک میزان خاصی از حس خشنودی عاطفی برای انسان نیاز است تا به خوبی در زندگی کار کنه. در غیر این صورت نمیتواند خوب کار کند. مگر اینکه فراتر از این چیزها رفته باشند که در آن صورت دیگه این چیزها برای آنها مهم نیستند. اگه کسی به آن جایگاه در زندگی برسه، دیگه هیچ چیزی مهم نیست.
چگونه با امنیت عاطفی و مراقبه جامعهی بهتری بسازیم؟
یکی از چیزهایی که باید برای مردم اتفاق بیوفته، این است که یا باید مراقبهگر[1] بشوند یا باید امنیت عاطفی داشته باشند. در حال حاضر با تمام آزادیهایی که مردم دارند، زندگی خوبی ندارند. زندگیهای بسیار سختی دارند. به اسم آزادی شما تمام تابلوهای ایست را از جلوی راهتون برداشتهاید. مردم این گونه زندگی میکنند. این به شکلی است که انگار احساسات آمریکاییها مثل خیابانهای هند شده. هرکی یه طرفی داره میره و هیچکس نمیدونه که کجا میره. و تنها چیزی که باید باشه اینه که آنها باید آزاد باشند. به اسم آزادی، شما همۀ ساختارهایی که شما رو در مسیر مناسب قرار میدهند رو میشکنید.
اگه ساخت امنیت عاطفی ممکن نیست، تنها راه نجات اینه که افراد رو مراقبهگر کنیم. چون این کار جنبههای زیادی از زندگی رو درست میکنه. این کار احساسات رو آرام میکنه، افراد از نظر روحانی پیشرفت میکنند، و مغزشان هم بهتر کار خواهد کرد.
[1]- کسی که مراقب و نگاهبان افکار و احساسات درونش هست و کسی که مراقبه میکند